جدول جو
جدول جو

معنی سرخ نای - جستجوی لغت در جدول جو

سرخ نای
مری، مجرایی عضلانی که از حلق تا معده کشیده شده و با حرکات دودی شکل خود غذا را به معده هدایت می کند
تصویری از سرخ نای
تصویر سرخ نای
فرهنگ فارسی عمید
سرخ نای
(سُ)
مری. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
سرخ نای
مری
تصویری از سرخ نای
تصویر سرخ نای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرخ ناز
تصویر فرخ ناز
(دخترانه)
مرکب از فرخ (مبارک) + ناز (غمزه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرخ بال
تصویر سرخ بال
تیهو، پرنده ای شبیه کبک اما کوچک تر از آن با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال های سیاه رنگ در زیر سینه
شوشک، شارشک، شاشنگ، شیشو، شیشیک، شاشک، طیهوج، فرفور، نموسک، نموشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخ دار
تصویر سرخ دار
درختی پرشاخ و برگ، مخروطی با برگ های باریک و دراز، همیشه سبز، چوب سرخ رنگ و بلندی پانزده متر که پوست، برگ و دانۀ آن سمی است و چوبش در صنعت به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخ فام
تصویر سرخ فام
سرخ رنگ، قرمز رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ ناری
تصویر چرخ ناری
کرۀ اثیر و عنصر آتش که بالای کرۀ هوا قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرو ناز
تصویر سرو ناز
نوعی از سرو که مخروطی شکل و زیبا است و برای زینت در باغ ها و خانه ها کاشته می شود، سرو نورسته و خوش نما، سرو شیرازی، سرو کاشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخ باد
تصویر سرخ باد
باد سرخ، نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، بادشنام، بادژ، بادرو، بادر، باد دژنام
فرهنگ فارسی عمید
(سَ خوا / خا)
پیش خوانی. (برهان) (آنندراج) ، خوانندگی و گویندگی، سرنوشت خواندن، طنز و مسخرگی کردن. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
نام مرضی است. (آنندراج). و رجوع به سرخ باده شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
تیهو و آن پرنده ای است مانند کبک لیکن از کبک کوچکتر. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
سرخ رو. که چهرۀ او سرخ باشد:
یعنی ز صبح صادق انعام شمس دین
از شرم سرخ روی شفق وار میروم.
خاقانی.
در بوستانسرای تو بعد از تو کی بود
خندان انار و تازه به وسرخ روی سیب.
سعدی.
مرد را شرم سرخ روی کند
خلق را خوب خلق و خوی کند.
اوحدی.
هرکس از اهل آبه که اورا بینی سرخ روی و ازرق چشم. (تاریخ قم ص 81).
، سرفراز. مباهی. خرسند. خوشحال. خرم. فخرکننده. نازان:
خان را به خانه بازفرستاد سرخ روی
با خلعت و نوازش و با ایمنی بجان.
فرخی.
زیرا که سرخ روی برون آمد
هرکو به پیش حاکم تنها شد.
ناصرخسرو.
و من بنده بدان مسرور و سرخ روی گشتم. (کلیله و دمنه).
گر نگوید بدل مرادش هست
که سوی خانه سرخ روی رود.
سوزنی.
بهمه حال اسیری که ز بندی برهد
سرخ روتر ز امیری که گرفتار آید.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(سُ)
سرخ رنگ:
بفرمود مهتر که جام آورید
بدو در می سرخ فام آورید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کَرْ رَ / رِ)
کرنای. شیپور. بوق. (یادداشت مؤلف). کارنا. کرنا. (فرهنگ فارسی معین) :
برآمد خروشیدن کرنای
دم نای سرغین و هندی درای.
فردوسی.
رجوع به کرنا و شیپور شود
لغت نامه دهخدا
(طولْ)
چرخ ساینده. سایندۀ چرخ. فلک سای. آسمان سای:
بس دل که چرخ سای و ستاره فسای بود
چرخش کمین گشاد و ستاره کمان کشید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سَرْ وِ)
سرو نورسته را گویند، چه ناز بمعنی نورسته هم آمده است. (برهان) ، سروی را نیز گویند که شاخهای آن به هر طرف مایل باشد، برخلاف سرو آزاد. (برهان) (آنندراج). این جور در باغها کاشته میشود و به نام سرو کاشی یا سرو شیرازی خوانده میشود. (جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 250). رجوع به سرو شود، نام نوایی است از موسیقی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
نام سبزه ای بغایت نازک، ترش طعم. (بهار عجم). و به عربی حماض خوانندش. (برهان) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
رجوع به نای شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کره نای
تصویر کره نای
شیپور، بوق، کرنای
فرهنگ لغت هوشیار
بیماریی است عفونی که علامت مشخص آن عفونی پوستی خیز دار سرخ رنگ در قسمتی از صورت (بخصوص در ناحیه بین زاویه داخلی چشم و بینی و لبها) میباشد. عامل مولد این مرض استرپتوکوک است که جزو باکتری های کروی گرم مثبت است و در زیر ذره بین بیشتر شکل زشته یا زنجیر را دارد. این میکروب در هوا و آب و خاک و همچنین روی پوست و مخاط دهان و حتی اثنا عشر انسان زندگی میکند و بمحض آنکه موقع مناسب یابد شروع به فعالیت و تولید نا خوشی مینماید. تب حاصل از آن ممکن است تا 40 و 41 درجه برسد حمره مبارکه باد مبارک باد دژنام باد سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخ بال
تصویر سرخ بال
تیهو
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره مخروطیان جزو رده بازدانگان که برگهای سوزنی شکل و طویل دارد و میوه اش مخروطی و از میوه کاج کوچکتر است. این گیاه در نقاط معتدل آسیا از جمله ایران میروید چوب این درخت قرمز و نسبتا محکم است و چون به خوبی صیقل میشود از آن در صنعت استفاده میکنند سیر دار زرنب رجل الجراد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخ فام
تصویر سرخ فام
سرخرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر ناوی
تصویر سر ناوی
سرجوخه دریائی
فرهنگ لغت هوشیار
خواندن آواز پیش از آواز دیگران، سرود گویی تغنی، خواندن سرنوشت کسان، پیش خوانی تا دگران ذکر گویند، استهزاء تمسخر، فاتحه خوانی بر سر قبور مردگان، ابتدای خوانندگی پیش در آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخوانی
تصویر سرخوانی
((~ خا))
خواندن آواز پیش از آواز دیگران، سرودگویی، تغنی، خواندن سرنوشت کسان، پیش خوانی تا دیگران ذکر گویند، استهزاء، تمسخر، فاتحه خوانی بر سر قبور مردگان، ابتدای خوانندگی، پیش درآمد
فرهنگ فارسی معین
آتشفام، آذرفام، سرخ رنگ، سرخ گونه
متضاد: سبزرنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آلوچه ی خودرو و جنگلی که سرخ رنگ است
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفندی سرخ رنگ با گوش های تیز
فرهنگ گویش مازندرانی
غاری است در دامنه ی کوه لی پشت سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
تاولی که اطراف آن سرخ شود
فرهنگ گویش مازندرانی
سحرخوانی
فرهنگ گویش مازندرانی
از بیماری های گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی